كلمه طيّبه

درباره وبلاگ

کلمۀ طیّبه - آیات و روایات در موضوع سبک زندگی و اخلاق اسلامی

موضوعات

كلمه طيّبه

نشانه های انسان دیندار و آثاردینداری

امام صادق علیه السلام :

 

آرامش

 

اِنَّ صاحِبَ الدّینِ فَکَّرَفَـعَـلَـتْهُ السَّکینَةُ،

 

آدم دین دارچون مى اندیشد، آرامش برجان او حاکم است.

 

تواضع

 

 وَاسْتَـکانَ فَـتَواضَعَ،

 

چون خضوع مى کند، متواضع است.

 

بی نیازی

 

وَقَنِعَفَاسْتَغْنى وَرَضىَ بِما اُعْطىَ،

 

چون قناعت مى کند، بى نیازاست.

 

تنهایی گزینی

 

وَانْفَرَدَ فَکُفىَ الاْخْوانَ،

 

چون تنهایى را برگزیده، ازدوستان بى نیازاست.

 

دورکردن هوا وهوس

 

 وَرَفَضَ الشَّهَواتِ فَصارَحُرّا،

 

چون هوا وهوس را رها کرده، آزاد است.

 

فروگذاردن دنیا

 

 وَخَلَعَ الدُّنْیا فَتَحامَى الشُّرورَ،

 

چون دنیا را فروگذارده، ازبدى ها وگزندهاى آن درامان است.

 

دوری ازحسادت

 

وَاطَّرَحَ الْحَسَدَ فَظَهَرتِ الْمَحَبَّةُ،

 

چون حسادت را دورافکنده محبتش آشکاراست.

 

نترساندن مردم وعدم ترس ازآنان

 

 وَلَمْ یُخِفِ النّاسَ فَـلَـمْ یَخَفْهُمْ،

 

مردم را نمى ترساند، پس ازآنان نمى هراسد.

 

تجاوزنکردن ( به حقوق مردم) ودرامان بودن ازگزندآنان

 

وَلَمْ یُذْنِبْ اِلَیْهِمْ فَسَلِمَ مِنْهُمْ،

 

به آنان (مردم) تجاوزنمى کند، پس ازگزند شان درامان است.

 

دل نبستن به چیزدنیوی

 

وَسَخَتْ نَفْسُهُ عَنْ کُلِّ شَى ءٍ ففازَ،

 

به هیچ چیزدل نمى بندد، پس به رستگارى می رسد.

 

بدست آوردن فضیلت

 

وَاسْتَکْمَلَ الْفَضْلَ

 

 کمال فضیلت دست مى یابد.

 

داشتن بصیرت وعاقبت بخیری

 

وَاَبْصَرَالعافیَةَ فَاَمِنَ النَّدامَةَ؛

 

عافیت را به دیده بصیرت مى نگرد، پس کارش به پشیمانى نمى کشد.

 

منبع : سایت حدیث شیعه

(0) نظر

ویژگیهای مؤمن

سه ویژگى برجسته مؤمن

لا یَکُونُ الْمُؤْمِنُ مُؤْمِنًا حَتّى تَکُونَ فیهِ ثَلاثُ خِصال:1ـ سُنَّةٌ مِنْ رَبِّهِ. 2ـ وَ سُنَّةٌ مِنْ نَبِیِّهِ. 3ـ وَ سُنَّةٌ مِنْ وَلِیِّهِ. فَأَمَّا السُّنَّةُ مِنْ رَبِّهِ فَکِتْمانُ سِرِّهِ. وَ أَمَّا السُّنَّةُ مِنْ نَبِیِّهِ فَمُداراةُ النّاسِ. وَ أَمَّا السُّنَّةُ مِنْ وَلِیِّهِ فَالصَّبْرُ فِى الْبَأْساءِ وَ الضَّرّاءِ.

 

مؤمن، مؤمن واقعى نیست، مگر آن که سه خصلت در او باشد:سنّتى از پروردگارش و سنّتى از پیامبرش و سنّتى از امامش. امّا سنّت پروردگارش، پوشاندن راز خود است،امّا سنّت پیغمبرش، مدارا و نرم رفتارى با مردم است،امّا سنّت امامش، صبر کردن در زمان تنگدستى و پریشان حالى است

(0) نظر

'گریه گل برگل

گل بر من و جوانی من گریه می کند
بلبل به همزبانی من گریه می کند

من پیر در بهار جوانی شدم که چرخ
بر پیری و جوانی من گریه می کند

سکوی قهرمانی من شد پناه در
مولا به قهرمانی من گریه می کند

نخل مدینه شاهد مظلومی من است
بر قامت کمانی من گریه می کند

کاهیده ام چنان که عجل گر رسد مرا
مهمان به میزبانی من گریه می کند

از هر نفس که می کشم آید شمیم مرگ
مرگم به زندگانی من گریه می کند

مردم فریبی است اگر در عیادتم
از حیله، خصم جانی من گریه می کند

گِریَم به همسرم که همین روزها دگر
از مرگ ناگهانی من گریه می کند

من گریه مخفیانه نمودم ولی علی ع
برگریه نهانی من گریه می کند

پژمرده لاله ام من و هر گوشه بلبلی
بر روی ارغوانی من گریه می کند

از درد شانه، شانه نشد موی دخترم
زینب س به ناتوانی من گریه می کند

دیگر حسین ع را نتوانم به بر گرفت
این گل به باغبانی من گریه می کند

در سینه رستگار ، غم و داغ دعوتند
مهدی عج به میهمانی من گریه می کند

سید محمد رستگار

(0) نظر

12 عامل کشکست مسلمانان درآندلس

بسم الله الرحمن الرحیم

« علت سقوط حاکمیت اسلام ومسلماناندرآندلس »

1- اسلام اموی.دوره حکومت ولیدبن عبدالملک اموی، فرمانده موسی بن نصیرازخدمت گذاران بنی امیه.

2- حاکمان نالایق ( ازنظر دینی ، اخلاقی، سیاسی ونظاممی...).

3- فاسد بودن حاکمان وفساد دردوایرحکومتی مسلمانان.

4- اختلاف بین حاکمان مسلمان ، در46سال 21 حاکم عوض می شود.

5 - دست بدست شدن حاکمان مسلمان بامسیحیان ( اعطای مناطقی ازمحل حاکمیت به مسحیان )برای حفظ حکومت خود و...

6- یاری خواستن بعضی ازحاکمان مسلمان ازحاکمان مسیحی برای حفظ حکومت خود.

7 – فریب خوردن حاکمان مسلمان ازحاکمان مسیحی مانند ابا عبدالله، آخرین حاکم اسلامی دراندلس؛ ابوعبدالله، آخرین امیر غرناطه بود. مسیحیان پیمانی را روی میز گذاشتند که معروف به پیمان سانتافه است با ۵۶ بند. پیمان بدی نبود، اما حتی یک بندش را هم اجرا نکردند. ملکه و پادشاه به شرف‌شان قسم خورده بودند که آن معاهده را زیر پا نگذارند. اما به گواه تاریخ، به مسلمانان خیانت کردند و بر سر آخرین حکومت اسلامی در اندلس کلاه گذاشتند

8- فحشا ومنکرات بخصوص شراب وعمل نامشروع درجامعه اسلامی آندلس.

9- نبود تبلیغ صحیح دینی درجامعه بخصوص برای جوانان ونوجوانان

10 نبود اسلام ناب محمدی ، فرهنگ اهل بیت ومکتب علوی (صلوات الله علیهم اجمعین)

11- تحریک حاکمان وصاحبان قدرت ازطرف علماء ومردم مسیحی ویهودی برعلیه مسلمانان (ایزابلا، ملکه کاستیل با فرماندو، پادشاه آراگون ازدواج کرد. شرط ازدواج ایزابلا این بود مسلمانان را باید شکست دهی و آنها را اخراج کنی).

12- جنگ صلیبی که باعث متحدشدن وقئرت گرفتن مسیحیان ویهودیان درمنطقه شد.


عمران عزتی

 

 

 

 

 

(0) نظر

33 نکتۀ آموزنده ازحکومت وسرگذشت ذوالقرنین

بسم الله الرّحمن الرّحیم


« 33 نکات آموزنده ازحکومت وسرگذشت ذوالقرنین »


1- ایمان به مبد( خدا)وبه معاد( آخرت).

2- همه قدرت ازآن خداوند قادِراست.

3- همۀ قدرتها (ودنیا) روزی فانی خواهد شد.

4- داشتن علم وآگاهی لازم برای رهبری.

5- داشتن اسباب ،وسائل وامکاناتِ قدرت وحکومت.

6- داشتن پشت کار، پیگیری امورواستقامت.

7- کشف وبدست آرودن اسباب وامکانات جدید.

8- عدم توقّف وحرکت مداوم.

9- استفاده وبهره برداری ازقدرت برای تشکیل حومت الهی.

10- استفاده ازاسباب، وسائل وامکانات مختلف برای عمران وآبادی.

11- شخصا وبطورحضوری به اموررسیگی کردن.

12- مهلت دادن به ظالمین ومخالفین، شاید متنبّه بشوندوبرگردند.

13- کیفرومجازات کردن ستمگران به مردم وحکومت ( ظالم، اغتشاشگر،

ایجادکننداگان ناامنی باید کیفرداده شود- اشدّاء علی الکفّار...)

14- محدود وحبس کردن متخلفین ومعارضین آشوبگر.

15- یکسان نبودن نیک وبد درچشم حاکم.

16- احسان ونیکی به نیکوکاران ونیکان

17- رسیدگی به حال محرومان، ضعفاء، پابرهنگان و...

18- جهانگردی ( برای عبرت و...)

19- دفاع ازمظلومین ولودرقلمروحکومت خود نباشند( قومی که درمقابل یأجوج

ومأجوج مظلوم ومغلوب شده بودند)

20- خد مت به همۀ مردم اعم ازشرق، غرب، شمال وجنوب.

21- خدمت به محرومین چه فرهنگ داشته باشند ویا نداشته باشند.

 22- سفربه اقصی نقاط کشور، استانها و...

23- تاحرکت نباشد نیازها شناخته نمی شود.

24- استفاده ازنیروی انسانی مردم برای عمران وآبادی (خودیاری).

25- محکم کاری ودرستکاری درکارهای مهم مانند سدّ سازی.

26- مدیرلایق می تواند ازازنیروی انسانی ساده هم بهترین استفاذده بنماید.

25- پیش بینی امورآینده وآینده نگری.

26- هم دین مردم را باید تقویت کرد وهم دنیای آنان راآباد نمود.

 27- جلوگیری ازهجوم ونفوذ بدخواهان ودشمنانِِ اسانهای مظلوم ودشمنان برون

مرزی.

28- بی اعتنایی به مال ومادیات دنیا.

29- ازکارها، بخصوص ازکارهای بزرگ خودنباید مغرورشد.

30- ارتباط مداوم ومستمرباخداوندعالم.

31- سهل وآسان گرفتن برای مردم.

32- یک ملت عقب مانده وکم رشد، هنگامی که ازطرح ومدیریت صحیح

برخوردارشود، می تواند دست به کارمهم ومحورالعقول زند.

33- همانطوری که خورشید با آن عضمت وبزرکی درچشمۀ گل آلود پوشیده

شود، یک انسان باشخصیت وبزرگ نیزممکن است با یک لغزش سقوط کند.


«الحمد لله رب العالمین وصلّی الله علی محمد وآله الطّاهرین»


عمران عزتی

 

 

(0) نظر

مدیریت درقیام امام حسین ( ع )

بسم الله الرّحمن الرّحیم

« مدیریت درقیام امام حسین (علیه السلام) ونهضت عاشورا »

بخش اول ازمدینه منوره تا مکه معظمه :

1- تدبیرامنیتی درملاقات با ولید بن عُتبه (حدود سی نفرازخاندان امام- ع- باشمشیرهمراه امام ودراطراف خانه ولید مستقرشدند ، درمذاکره وگفتن حق، باید پشتیبانی قوی داشت).

2- عدم پاسخ(منفی) قطعی به ولید وموکول کردن امر به آینده ( باتوجه به قصدی که امام - ع - داشت، می بایست آنجا اتفاق خاصّی نمی افتاد)

3- پیام جهانی وجاودانگی نهضت : مثلی لا یبایع مثله...مانند من با مانند او- یزید-  هرگز بیعت نمی کند... ( نه فرمود من با اوبیعت نمی کنم، بلکه فرمود: مثل من با مثل او بیعت نمی کند )

تبصره : کسب اطلاعاغت محیطی مدینه ( درجامعه چه خبراست و مردم چه می گویند؟، امام - ع- ازمنزل بیرون می آیند ودرمحله مدینه حرکت می کنند و بامروان برخوردمی نمایند... )

4- حرف حق وقاطع امام - ع، درمقابل حرف باطل وناروای مروان.( بگومگوی مروان باامام وعدم پذیرش حرف وپیشنهاد مروان ازطرف امام - ع ).

5- بیان هدف درقالب یک وصیت نامه، من برای اصلاح امت جدم قیام می کنم... ( وصیت به برادرش محمد حنفیه)

6- انتخاب مکه (خانه خدا...)ومحل تجع مسلمانان قبل ازحرکت بسوی کربلا، روشنگری وبیان هدف.

6- برای درگیرنشدن بادشمن درمدینه وبه خاطررسیدن به هدف،امام دشمن را غافل گیرکردو شبانه ازمدینه حرکت کرد.امام خدارا می بیند وهدف را نه خودرا لذا شبانه حرکت کرد ونه فرمود ، میگویند شخصی مثل حسین چرا شبانه ومخفیانه رفت؟!.

7- حرکت ازراه اصلی وعدم قبول حرکت ازراه فرعی ، 1- اعتماد به اینکه به مکه خواهد رسید 2- درمسیر، کاروانها، کاروان حضرت را خواهنددید وبرایشان سؤال پیش  می آید وپرسش خواهند کرد که چرا امام (ع) ازمدینه مهاجرت می کند؟!- مانند عبدالله بن مطیع- وامام( ع ) روشنگری و هدف خودرا بیان می نمایند.

بخش دوم درمکه معظمه :

1- استقبال وخوشحالی اهالی مکه وزائران خانه خدا ازورود حضرت اباعبدالله (ع ) ، حضوردرمجلس ونماز جماعت آن حضرت ، روشنگری ،بیان حقایق توسرط امام (ع)...

2- نامه (دعوت ) اهالی کوفه ازامام (ع ) وپا سخ امام بایک نامه واعزام نایب(مسلم بن عقیل) به کوفه برای پیگیری امور وراططلاع ازوضع کوفه...

3- انتخاب حضرت مسلم ( فرد، مورد وثوق، شجاع ، کسی که تاپای جان استاد) بعنوان سقیر. درراه شهادت، باید اولین سفیر، اولین شهید باشد...

4- پاسخ امام (ع) درشآن هرسؤال کننده وپیشنهاددهنده، هم جواب باشد وهم اتمام حجت.

5- سخنرانی وبیان اهداف درمکه معظمه، بخصوص آخرین سخنرانی...

6- خروج ازمکه معظمه درروزترویه وروزهشتم ذی الحجه (فرصت را به دشمن نداد... )

بخش سوم ازمکه تا کربلا :

1- حرکت ازمکه معظمه درروزترویه( روزحساس ، برای حفظ حرمت مکه معظمه وایجاد حساسیت دربین مردم وزائرین )

2- حدود9کیلومترحرکت بطرف مدینه، بعدگردش بطرف راه عراق وکربلا ( جهت فریب دشمن..)

3- قبول نکردن برگشت به مکه معظمه وحتی درگیرشدن با نیروهای حاکم مکه .

4- استقامت وادامه راه ....

5- گرفتن یاروانصارازافراد - مؤثر- درراه ، مانند صحبت کردن با زهیر ولاحق شدن او به املم - ع ( تقویت جبهه حق)

6- بها دادن وارزش گزاری برافراد ویاران خود ( وقتی خبرشهادت حضرت مسلم را شنید ، مُخبِرین کفتند: برگردید ، امام ( ع ) ازازفرزندان حضرت مسلم نظرخواست وآنها قبول نکردند...وامام ( ع ) فرمود: خیری بعدازآنان نیست.

7 - منزل زباله، آزادگذاردن همراهان برای همراهی ویابازگشت ( کسی مجبورومقید به همراهی نباشد وآنها که برای دنیا آمده اند، نیایند ( این راه عشق، عاشق می خواهد )

8- منزل عذیب ،عاطفه انسانی ( آب دادن به لشکران حرّ واسب های آنان )

9- قبول نکردن رفتن به کوفه، وادامه راه، غیرازراه کوفه ( راه کربلا...)

10- محلۀ بنام بیضه، ایراد خطبه - کوتاه -  واتمام حجت ( معرفی بنی امیه وطرفدارانشان ، معرفی خود وخاندانشان اعلان وظیفه اهل کوفه وبی وفائیشان .

11- عاطفه انسانی ( دردیداربا عبیدالله بن حرّ جعفی وعمروبن قیس مشرقی) اگرمارایاری نمی کنید دراینجا هم نمانید، زیرا هرکس ندای مارا بشنود ویا سیاهی( چادر) مارا ببیند ومارا یاری نکند برخداوند فرض است اورا بصورت درآتش افکند.

بخش چهارم درکربلا وروزعاشورا :

1- عاطفه انسانی جایی پیاده شویم و اوتراق کنیم که آبادی ، آب و علف داشته باشد ( برای استفاده همراهان ومرکب ها...) .

2- صحبت با عمربن سعد راهنمایی واتمام حجت .

3 - دستورآوردن آب ( حاضرین تشنه نمانند)

4- به تاخیر انداختن شروع جنگ ( دهه عاشورا تکمیل شود واعلان کند حسین ویارانش اهل نماز، قرآن ، استغفارودعا است... درضمن بعدازظهربرای شروع جنگ صلاح نیست... )

5- آرامش دادن به همراهان واعضای خانواده بخصوص به حضرت زینب ( س )

6- آزادگزاردن یاران وحتی اعضای خانواده خود درشب عاشورا برای رفتن ( هرکس می خواهد آزاده برود ویا عاشقانه بماند )...من تنها هم که باشم می مانم!.  

7- وصیت به خواهرگرامیش حضرت زینب (س) درجهت حفظ آرامش ووظیه ای بعدازشهادت دارد (زنده نگه داشتن واقعه عاشوراو...)

8- تدبیرجنگ آماده شدن برای جهاد(چینش خیمه ها، خندق وآتش دردورخیمه ها، صف آرایی نیروها و...)

9- خیمه هارا درجایی وجوری قرارداد ونصب کردکه دشمن نتواند ازهرطرف حمله کند

10- جنگ را طوری مدیریت کردکه دشمن نتواند یک دفعه حملۀگروهی وهمه جانبه ( جنگ مغلوبه ای نماید) بلکه بصورت تن به تن وفرد به فرد انجام شد وتلفاتی قابل توجه به دشمن وارد گردید و...   

11- تدبیرجنگ درحد اعلا وامدادخواهی فقط ازخدا.

12- بیان واعقیت وقاطعیت (دست ذلت نخواهم داد، مانند عبد فرارنخواهم نمود ، با همین نیروی کم خواهم جنگید)

13- خبرازسرنوشت عمربن سعد، برای او (درزمان کوناهی ، سرعمربن سعد روی نی خواهد چرخید ومورد سنگ باران کودکان کوفه قرارخواهد گرفت ).

14- تا امام ( ع ) زنده بود اجازه خروج ( اهل بیت ) ازخیمه هارا نداد (مَحارِم واهل بیت، درحال حیات امام - ع- جلو چشم دشمنان نباشند)

15- تا امام (ع) زنده بود اجازه نداد دشمن به خیمه ها حمله کند( بخش جان وحفظ غیرت) .

16- تاآخرین لحظه امام ( ع ) توان داشت وزنده بود جنگید و اجازه نداد دشمن به ایشان نزدیک شود.

« چهل نکته درمدیریت امام حسین ( علیه السلام ) درقیام عاشورا »

عمران عزتی

 

(0) نظر

ادب وانسانیت

کارشناس مذهبی :

ادب بالاترین مرحله انسانیت :

تعریف ادب دربیان مرحوم علامه طباطبایی :

وی با بیان اینکه یکی از بالاترین صفات این بانوی بزرگ اسلام ( امّ البنین - س )  ادب اوست، گفت :

«ادب، هیأت زیبا و پسندیده‌ای است که سزاوار است هر عمل مشروعی چه دینی مانند دعا و چه عقلی مانند دیدار دوستان، بر طبق آن هیأت واقع شود.»

(المیزان، طباطبائی، ج۶، ص۲۵۶)

همچنین امیرالمؤمنین (ع) در این باره می‌فرمایند: «کُلُّ شَئٍ یَحتاجُ أِلَی العَقلِ وَ العَقلُ یَحتاجُ إِلَی الأَدَبِ؛ (عیون الحکم، لیثی، ص۳۷۷) هر چیزی به عقل احتیاج دارد و عقل محتاج ادب است، یعنی عقل بدون ادب فایده‌ای ندارد. (عیون الحکم، لیثی، ص ۴۰۸) پس بین عقل و ادب یک رابطه تنگاتنگی برقرار است ..

مادر فرزندی ( قمربنی هاشم - ع ) که سر تا پا ادب است

 ادب بر شکوفایی عقل تأثیر مستقیم دارد؛ زیرا در روایت دیگری آمده است: «إِنَ بِذَوِی الْعُقُولِ مِنَ الْحَاجَه إِلَی الْأَدَبِ کمَا یظْمَأُ الزَّرْعُ إِلَی الْمَطَرِ؛ (عیون الحکم، لیثی، ص ۱۵۱) احتیاج موجودات عاقل به ادب، مانند احتیاج گیاه به آب است.» پس عقل، زمانی به شکوفایی و فعلیت می‌رسد که همراه ادب باشد. اما ادب این بانوی بزرگ و با بصیرت اسلام که نشانه عقل کامل اوست تا آن جا رسید که فرزندی را تقدیم حادثه کربلا می‌کند که سر تا پا ادب است .

(0) نظر

اخطار و هوشدار به مسئولین : سه خصلت لازم و ضروری برای مجری ا مرخدا .

سه خصلت وصفت لازم وضروری برای مجریان امرخدا : 1 - سازشکارنباشد – 2 انحراف پذیرنباشد - 3 – طمع ورزنباشد .  امیرالمؤمنین علی (ع) می‌فرماید : « امر خدا را فقط کسی می‌تواند اجرا کند که : سازشکار و انحراف‌پذیر و طمع ورز نباشد » . مسئولین محترم نظام اسلامی به هوش باشید ! .


(0) نظر

انسان سالک از نظر امام خمینی - ره

پس بر انسان سالکِ راه حق و طالبِ سعادت و نجات، لازم و مُتحَتّم است‏ ‏که تا در این چند روزه که مهلت است و از عمر دنیاوی او ـ که مورد تغییر و‏ ‏تبدیل و نشئۀ اختیار و نفوذ اراده است ـ چند صباحی باقی مانده، با جدّیت‏ ‏کوشش کند و صفحۀ نفس خود را عرضه به قرآنِ خدا و أحادیث معصومین‏ ‏علیهم السلام ـ که موازین حق و باطل و طرق تمیز سعات و شقاوتند ـ نماید، تا‏ أوّلاً: ‏خود را بشناسد و به حال باطن خود معرفت پیدا کند که از کدام حزب و‏ ‏داخل کدام جند است؛ آیا از حزب الرحمن و جند العقل است، یا حزب الشّیطان‏و جند الجهل است؟



پس اگر با همین حدیث شریف که ما در صدد شرح آن‏ ‏هستیم خود را امتحان نمود و خود را از جنود عقل تشخیص داد؛ به این طور که‏ ‏دید، جنود عقل در مملکت روح او غلبه دارد، شکر خدایِ تعالی کند، و بکوشد‏ ‏تا مملکت باطن را از جنود جهل پاک کند، و حکم عقل و جنود آن را در باطن‏ ‏محکم و نافذ کند، و هرگز به واسطه کمال یا جمال باطنی که دارد، به خود مغرور‏ ‏نشود، که غرور از بزرگترین دامهای ابلیس است که سالک را از طریق حق باز‏ ‏دارد، بلکه به قهقریٰ برگرداند، و بداند که انسان تا در این دنیا و دارالغرور است،‏ ‏به هر مرتبه از کمال و جمال روحانی و به هر مرتبه از عدالت و تقویٰ که برسد،‏ ‏ممکن است بازپس برگردد و بکلّی تغییر کند و عاقبت امرش به شقاوت و‏ ‏خذلان منتهی شود.‏

(0) نظر

سیمای پرهیزکاران

« نهج البلاغة – خطبه متقین  - 193 »


  من خطبة له (علیه السلام) یصف فیها المتقین
رُوِیَ أَنَّ صَاحِباً لِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام) یُقَالُ لَهُ هَمَّامٌ کَانَ رَجُلًا عَابِداً فَقَالَ لَهُ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ صِفْ لِیَ الْمُتَّقِینَ حَتَّى کَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَیْهِمْ فَتَثَاقَلَ (علیه السلام) عَنْ جَوَابِهِ ثُمَّ قَالَ یَا هَمَّامُ اتَّقِ اللَّهَ وَ أَحْسِنْ فَإِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِینَ اتَّقَوْا وَ الَّذِینَ هُمْ مُحْسِنُونَ فَلَمْ یَقْنَعْ هَمَّامٌ بِهَذَا الْقَوْلِ حَتَّى عَزَمَ  (علیه السلام ) فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَیْهِ وَ صَلَّى عَلَى النَّبِیِّ (صلى الله علیه وآله) ثُمَّ قَال :
أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى خَلَقَ الْخَلْقَ حِینَ خَلَقَهُمْ غَنِیّاً عَنْ طَاعَتِهِمْ آمِناً مِنْ مَعْصِیَتِهِمْ لِأَنَّهُ لَا تَضُرُّهُ مَعْصِیَةُ مَنْ عَصَاهُ وَ لَا تَنْفَعُهُ طَاعَةُ مَنْ أَطَاعَهُ فَقَسَمَ بَیْنَهُمْ مَعَایِشَهُمْ وَ وَضَعَهُمْ مِنَ الدُّنْیَا مَوَاضِعَهُمْ فَالْمُتَّقُونَ فِیهَا هُمْ أَهْلُ الْفَضَائِلِ :

 

گفته شده یکى از یاران پرهیزکار امام علیه السّلام به نام همّام

 گفت : ای امیرالمؤمنین پرهیزکاران را براى من آنچنان وصف کن که گویا آنان را با چشم مى نگرم. امام علیه السّلام در پاسخ او درنگى کرد و فرمود: «اى همّام از خدا بترس و نیکوکار باش که خداوند با پرهیزکاران و نیکوکاران است» امّا همّام دست بردار نبود و اصرار ورزید، تا آن که امام علیه السّلام تصمیم گرفت صفات پرهیزکاران را بیان فرماید. پس خدا را سپاس و ثنا گفت، و بر پیامبرش درود فرستاد، و فرمود ::)

همانا خداوند سبحان پدیده ها را در حالى آفرید که از اطاعتشان بى نیاز، و از نافرمانى آنان در امان بود، زیرا نه معصیت گناهکاران به خدا زیانى مى رساند و نه اطاعت مؤمنان براى او سودى دارد، روزى بندگان را تقسیم، و هر کدام را در جایگاه خویش قرار داد. امّا پرهیزکاران در دنیا داراى فضیلت هاى برترند :


سیمای پرهیزکاران :


راستگوئی

مَنْطِقُهُمُ الصَّوَابُ .

سخنانشان راست است .


میانه روی

وَ مَلْبَسُهُمُ الِاقْتِصَادُ .

پوشش آنان میانه روى .


تواضع وفروتنی

وَ مَشْیُهُمُ التَّوَاضُعُ .

راه رفتنشان با تواضع و فروتنى است، .


چشم پوشی ازحرام

غَضُّوا أَبْصَارَهُمْ عَمَّا حَرَّمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ .

چشمان خود را بر آنچه خدا حرام کرده مى پوشانند .

کسب دانش ( سود مند )

وَ وَقَفُوا أَسْمَاعَهُمْ عَلَى الْعِلْمِ النَّافِعِ لَهُمْ .

گوش هاى خود را وقف دانش سودمند کرده اند .


حال یکسان ( درسختی وگشایش )

نُزِّلَتْ أَنْفُسُهُمْ مِنْهُمْ فِی الْبَلَاءِ کَالَّتِی نُزِّلَتْ فِی الرَّخَاءِ

در روزگار سختى و گشایش، حالشان یکسان است .


شوق بهشت وخوف جهنم

وَ لَوْ لَا الْأَجَلُ الَّذِی کَتَبَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ أَرْوَاحُهُمْ فِی أَجْسَادِهِمْ طَرْفَةَ عَیْنٍ شَوْقاً إِلَى الثَّوَابِ وَ خَوْفاً مِنَ الْعِقَابِ .

اگر نبود مرگى که خدا بر آنان مقدّر فرمود:ه، روح آنان حتى به اندازه بر هم زدن چشم، در بدن ها قرار نمى گرفت، از شوق دیدار بهشت، و از ترس عذاب جهنّم .


خدا درجا ن ودلشان بزرگ

عَظُمَ الْخَالِقُ فِی أَنْفُسِهِمْ .

خدا در جانشان بزرگ است .


غیرخدا درچشم شان کوچک

فَصَغُرَ مَا دُونَهُ فِی أَعْیُنِهِمْ .

دیگران کوچک مقدارند .


بشهت جلو دید شان

فَهُمْ وَ الْجَنَّةُ کَمَنْ قَدْ رَآهَا  فَهُمْ فِیهَا مُنَعَّمُونَ .

بهشت براى آنان چنان است که گویى آن را دیده و در نعمت هاى آن به سر مى برند .


جهنم جلوچشم شان

وَ هُمْ وَ النَّارُ کَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِیهَا مُعَذَّبُونَ .

جهنّم را چنان باور دارند که گویى آن را دیده و در عذابش گرفتارند .


دل اندوهگین

قُلُوبُهُمْ مَحْزُونَةٌ .

دل هاى پرهیزکاران اندوهگین .


مردم ازانان درامان

وَ شُرُورُهُمْ مَأْمُونَةٌ .

مردم از آزارشان در أمان .


جسم لاغر

وَ أَجْسَادُهُمْ نَحِیفَةٌ .

تن هایشان لاغر .


خواسه های اندک

وَ حَاجَاتُهُمْ خَفِیفَةٌ .

درخواست هایشان اند ک .


عفت نفس

وَ أَنْفُسُهُمْ عَفِیفَةٌ .

نفسشان عفیف .


صبرکوتاه وموقت

صَبَرُوا أَیَّاماً قَصِیرَةً .

در روزگارکوتاه دنیا صبر کرده تا


آسایش طولانی وجاودانه

أَعْقَبَتْهُمْ رَاحَةً طَوِیلَةً .

آسایش جاودانه قیامت را به دست آورند .


تجارت پرسود

تِجَارَةٌ مُرْبِحَةٌ یَسَّرَهَا لَهُمْ رَبُّهُمْ .

تجارتى پر سود که پروردگارشان فراهم فرموده .


فریب دنیا را نخوردن

أَرَادَتْهُمُ الدُّنْیَا فَلَمْ یُرِیدُوهَا .

دنیا مى خواست آنها را بفریبد امّا عزم دنیا نکردند .


فداکاری وآزاد مردی

وَ أَسَرَتْهُمْ فَفَدَوْا أَنْفُسَهُمْ مِنْهَا .

( دنیا ) مى خواست آنها را اسیر خود گرداند که با فدا کردن جان، خود را آزاد ساختند .

 

أَمَّا اللَّیْلَ :

شب پرهیزکاران :


با قدمهای صاف ( کنارهم )  درمحضرخدا « به نماز استادن »

فَصَافُّونَ أَقْدَامَهُمْ .

پرهیزکاران در شب بر پا ایستاده مشغول نمازند .


تلاوت قرآن واندیشه

تَالِینَ لِأَجْزَاءِ الْقُرْآنِ یُرَتِّلُونَهَا تَرْتِیلًا .

قرآن را جزء جزء و با تفکّر و اندیشه مى خوانند.


محزون ساختن جان وروح

یُحَزِّنُونَ بِهِ أَنْفُسَهُمْ .

با قرآن جان خود را محزون .


یافتن دوای دردها

وَ یَسْتَثِیرُونَ بِهِ دَوَاءَ دَائِهِمْ .

و داروى درد خود را مى یابند

.

خیره شدن به آیات تشویقی وتبشیری

فَإِذَا مَرُّوا بِآیَةٍ فِیهَا تَشْوِیقٌ رَکَنُوا إِلَیْهَا طَمَعاً وَ تَطَلَّعَتْ نُفُوسُهُمْ إِلَیْهَا شَوْقاً وَ ظَنُّوا أَنَّهَا نُصْبَ أَعْیُنِهِمْ .

وقتى به آیه اى برسند که تشویقى در آن است، با شوق و طمع بهشت به آن روى آورند، و با جان پر شوق در آن خیره شوند، و گمان مى برند که نعمت هاى بهشت برابر دیدگانشان قرار دارد .


گوش دل سپردن به آیات بیم دهنده وتهدیدی

وَ إِذَا مَرُّوا بِآیَةٍ فِیهَا تَخْوِیفٌ أَصْغَوْا إِلَیْهَا مَسَامِعَ قُلُوبِهِمْ وَ ظَنُّوا أَنَّ زَفِیرَ جَهَنَّمَ وَ شَهِیقَهَا فِی أُصُولِ آذَانِهِمْ .

هر گاه به آیه اى مى رسند که ترس از خدا در آن باشد، گوش دل به آن مى سپارند، و گویا صداى بر هم خوردن شعله هاى آتش، در گوششان طنین افکن است .


خم کردن قامت برای رکوع

فَهُمْ حَانُونَ عَلَى أَوْسَاطِهِمْ .

پس قامت به شکل رکوع خم کنند .


به خاک مالیدن پیشانی ، دست ، زانو و انگشتان پا ( سجده )

مُفْتَرِشُونَ لِجِبَاهِهِمْ وَ أَکُفِّهِمْ وَ رُکَبِهِمْ وَ أَطْرَافِ أَقْدَامِهِمْ .

پیشانى و دست و پا بر خاک مالیده،


آزادی خواستن ازخدا ازآتش جهنم

یَطْلُبُونَ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى فِی فَکَاکِ رِقَابِهِمْ .

و از خدا آزادى خود را از آتش جهنّم مى طلبند

 

وَ أَمَّا النَّهَارَ :


روز پرهیزکاران :


حلیم ونرمخو

فَحُلَمَاءُ .

حلیم وبردبارند .


عالم ودانشمند

عُلَمَاءُ .

عالم ودانشمنداند .


نیکوکا ر

أَبْرَارٌ .

نیکوکارارند .


اهل تقوی

أَتْقِیَاءُ .

با تقواهستند .


تحلیل رفته ازترس خدا

قَدْ بَرَاهُمُ الْخَوْفُ بَرْیَ الْقِدَاحِ .

ترس الهى آنان را چونان تیرتراشیده لاغر کرده است .


ظاهربیمارنما باطن یاد خدا

یَنْظُرُ إِلَیْهِمُ النَّاظِرُ فَیَحْسَبُهُمْ مَرْضَى وَ مَا بِالْقَوْمِ مِنْ مَرَضٍ .

کسى که به آنها مى نگرد مى پندارد که بیمارند امّا آنان را بیمارى نیست .


دلشان به امربزرگی مشغول است ( امرآخرت )

وَ یَقُولُ لَقَدْ خُولِطُوا وَ لَقَدْ خَالَطَهُمْ أَمْرٌ عَظِیمٌ .


و مى گوید : دیوانه اند ، در صورتى که آشفتگى ظاهرشان، نشان از امرى بزرگ است .


به اعمال کم راضی نمی شوند

لَا یَرْضَوْنَ مِنْ أَعْمَالِهِمُ الْقَلِیلَ .

ازاعمال اندک خود خشنود نیستند،


زیاد نشمردن اعمال بزرگ

وَ لَا یَسْتَکْثِرُونَ الْکَثِیرَ .

و اعمال زیاد خود را بسیار نمى شمارند.


متهم دانستن نفس خویش

فَهُمْ لِأَنْفُسِهِمْ مُتَّهِمُونَ .

نفس خود را متّهم مى کنند .


نگران ازعملکرد خویش

وَ مِنْ أَعْمَالِهِمْ مُشْفِقُونَ .

از کردار خود ترسناکند .


خودرا بهترازدیگان می شناسند وخدا هم بهنرازآنها ، آنان را می شناسد


إِذَا زُکِّیَ أَحَدٌ مِنْهُمْ خَافَ مِمَّا یُقَالُ لَهُ فَیَقُولُ أَنَا أَعْلَمُ بِنَفْسِی مِنْ غَیْرِی وَ رَبِّی أَعْلَمُ بِی مِنِّی بِنَفْسِی .

اللَّهُمَّ لَا تُؤَاخِذْنِی بِمَا یَقُولُونَ وَ اجْعَلْنِی أَفْضَلَ مِمَّا یَظُنُّونَ وَ اغْفِرْ لِی مَا لَا یَعْلَمُونَ .


هرگاه یکى از آنان را بستایند، از آنچه در تعریف او گفته شد در هراس افتاده مى گوید: «من خود را از دیگران بهتر مى شناسم و خداى من، مرا بهتر از من مى شناسد، بار خدایا، مرا بر آنچه مى گویند محاکمه نفرما، و بهتر از آن قرارم ده که مى گویند، و گناهانى که نمى دانند بیامرز.


نشانه پرهیزکاران :


فَمِنْ عَلَامَةِ أَحَدِهِمْ أَنَّکَ تَرَى لَهُ :

و از نشانه هاى یکى ازپرهیزکاران این است که او را اینگونه مى بینى:


نیرومند دردین

قُوَّةً فِی دِینٍ .

در دیندارى نیرومند .


نرمخوی دوراندیش

وَ حَزْماً فِی لِینٍ .

، نرمخو و دور اندیش است .


ایمان پرازیقین

وَ إِیمَاناً فِی یَقِینٍ .

داراى ایمانى پر از یقین .


حریص درتحصیل علم 

وَ حِرْصاً فِی عِلْمٍ .

حریص در کسب دانش .


علم بابرد باری

وَ عِلْماً فِی حِلْمٍ .

با داشتن علم بردبار.


میانه رودرتوانگری

وَ قَصْداً فِی غِنًى .

 در توانگرى میانه رو.


فروتنی درعبادت

وَ خُشُوعاً فِی عِبَادَةٍ .

در عبادت فروتن .


.آرستگی درتنگد ستی

وَ تَجَمُّلًا فِی فَاقَةٍ .

در تهید ستى آراسته .


صبردرسختی

وَ صَبْراً فِی شِدَّةٍ .

در سختى ها بردبار.


درجستجوی کسب حلال

وَ طَلَباً فِی حَلَالٍ .

در جستجوى کسب حلال .


شا د مان درراه هدایت

وَ نَشَاطاً فِی هُدًى .

درراه هدایت شادمان .


پرهیزازطمع

وَ تَحَرُّجاً عَنْ طَمَعٍ .

پرهیز کننده از طمع ورزى .


انجام اعمال صالح

یَعْمَلُ الْأَعْمَالَ الصَّالِحَةَ .

اعمال نیکو انجام مى دهد .


ترسان وسپاسگزار

وَ هُوَ عَلَى وَجَلٍ یُمْسِی وَهَمُّهُ الشُّکْرُ .

ترسان است، روز را به شب مى رساند با سپاسگزارى .


باخوف دریاد خدا

وَ یُصْبِحُ وَ هَمُّهُ الذِّکْرُ .

شب را به روز مى آورد با یاد خدا .


خوابیدن  با نگرانی

یَبِیتُ حَذِراً .

شب مى خوابد اما ترسان


بیدارشدن با شا د مانی

وَ یُصْبِحُ فَرِحاً .

بر مى خیزد شادمان . 


ترس ازغفلت

حَذِراً لِمَا حُذِّرَ مِنَ الْغَفْلَةِ .

ترس براى اینکه دچارغفلت نشود .


شادمان به فضل ورحمت الهی

وَ فَرِحاً بِمَا أَصَابَ مِنَ الْفَضْلِ وَ الرَّحْمَةِ .

شادمانى براى فضل و رحمتى که به او رسیده است .

اطاعت نکردن ازنفس

إِنِ اسْتَصْعَبَتْ عَلَیْهِ نَفْسُهُ فِیمَا تَکْرَهُ لَمْ یُعْطِهَا سُؤْلَهَا فِیمَا تُحِبُّ .

اگر نفس او درآنچه دشواراست فرمان نبرد ، از آنچه دوست دارد محرومش مى کند .


روشنی چشم درپا دا شهای جاودانه

قُرَّةُ عَیْنِهِ فِیمَا لَا یَزُولُ .

روشنى چشم پرهیزکار در چیزى قرار دارد که جاودانه است .


ترک پاداشهای ناپایدار

وَ زَهَادَتُهُ فِیمَا لَا یَبْقَى .

آن را ترک مى کند که پایدار نیست.


بردباری باعلم

یَمْزُجُ الْحِلْمَ بِالْعِلْمِ .
بردبارى را با علم درمی آمیزد.

 

قول با عمل

وَ الْقَوْلَ بِالْعَمَلِ .

سخن را با عمل برمی آمیزد.

 

آرزوی کوتاه

تَرَاهُ قَرِیباً أَمَلُهُ .

پرهیزکار را مى بینى که: آرزویش نزدیک .

 

لغزش کم

قَلِیلًا زَلَلُهُ .

لغزش هایش اندک .

 

قلب باخشیت

خَاشِعاً قَلْبُهُ .

قلبش فروتن .

 

نفس قانع

قَانِعَةً نَفْسُهُ .

نفسش قانع .

 

کم خوری

مَنْزُوراً أَکْلُهُ .

خوراکش کم .

 

کارآ سان

سَهْلًا أَمْرُهُ .

کارش آسان .

 

حفظ دین

حَرِیزاً دِینُهُ .

دینش حفظ شده .

 

شهوت مرده  ( درحرام )

مَیِّتَةً شَهْوَتُهُ .

شهوتش در حرام مرده .

 

خشم فروخورده

مَکْظُوماً غَیْظُهُ .

خشمش فرو خورده است.

 

مردم ، بخیرش امیدوار

الْخَیْرُ مِنْهُ مَأْمُولٌ .

مردم به خیرش امیدوار.

 

مردم ، ازشرش درأمان

وَ الشَّرُّ مِنْهُ مَأْمُونٌ .

وآزشرش درامانند.

 

دربین غافیلین ، جزء ذاکرین است

إِنْ کَانَ فِی الْغَافِلِینَ کُتِبَ فِی الذَّاکِرِینَ .

اگر در جمع بى خبران باشد نامش در گروه یاد آوران خدا ثبت مى گردد .

 

دربین ذاکرین ، جزء غافلین نیست

وَ إِنْ کَانَ فِی الذَّاکِرِینَ لَمْ یُکْتَبْ مِنَ الْغَافِلِینَ .

اگر در یاد آوران باشد نامش در گروه بى خبران نوشته نمى شود.

 

بخشش ستم کننده

یَعفُو عَمَّنْ ظَلَمَهُ .

ستمکار خود را عفو مى کند .

 

عطا کردن به محروم کننده

وَ یُعْطِی مَنْ حَرَمَهُ .

آن که محرومش ساخته مى بخشد .

 

صله رحم باکسی که قطع رابطه کرده

وَ یَصِلُ مَنْ قَطَعَهُ .

به آن کس که با او بریده مى پیوندد .

 

بدورازحرف زشت

بَعِیداً فُحْشُهُ .

از سخن زشت دور.

 

گفتار نرم ولیّن

لَیِّناً قَوْلُهُ .

گفتارش نرم .

 

بدی ازاودیده نمی شود

غَائِباً مُنْکَرُهُ .

بدى هاى او پنهان .

 

نیکی های اوآشکار

حَاضِراً مَعْرُوفُهُ .

کار نیکش آشکار است.

 

خیرش همگانی

مُقْبِلًا خَیْرُهُ .

نیکى هاى او به همه رسیده .

 

شری ازاونمی رسد

مُدْبِراً شَرُّهُ .

آزاراو به کسى نمى رسد

 

آرامش دریختی

فِی الزَّلَازِلِ وَقُورٌ .

در سختى ها آرام .

 

بردباردرناگواری

وَ فِی الْمَکَارِهِ صَبُورٌ .

و در ناگواریها بردبار .

 

درخوشی سپاسگزار

وَ فِی الرَّخَاءِ شَکُورٌ .

و در خوشى ها سپاسگزار است.

 

به دشمن ستم نمی کند

لَا یَحِیفُ عَلَى مَنْ یُبْغِضُ .

به آن که دشمن دارد ستم نکند .

 

دردوستی به گناها نیالاید

وَ لَا یَأْثَمُ فِیمَنْ یُحِبُّ .

نسبت به آن که دوست دارد به گناه آلوده نشود.

 

اعتراف به حق

یَعْتَرِفُ بِالْحَقِّ قَبْلَ أَنْ یُشْهَدَ عَلَیْهِ .

پیش از آن که بر ضد او گواهى دهند به حق اعتراف مى کند .

 

امانتداروامین بودن

لَا یُضِیعُ مَا اسْتُحْفِظَ .

آنچه را به او سپرده اند ضایع نمى سازد .

 

توجه به تذکر

وَ لَا یَنْسَى مَا ذُکِّرَ .

آنچه را به او تذکّر دادند فراموش نمى کند.

 

پرهیزازالقاب زشت

وَ لَا یُنَابِزُ بِالْأَلْقَابِ .

مردم را با لقب هاى زشت نمى خواند .

 

عدم آزارواذیت همسایه

وَ لَا یُضَارُّ بِالْجَارِ .

همسایگان را آزار نمى رساند .

 

عدم شادی درمصائب دیگران

وَ لَا یَشْمَتُ بِالْمَصَائِبِ .

در مصیبت هاى دیگران شاد نمى شود .

 

عدم دخالت درکارناروا

وَ لَا یَدْخُلُ فِی الْبَاطِلِ .

و در کار ناروا دخالت نمى کند .

 

عدم خروج ازحق

وَ لَا یَخْرُجُ مِنَ الْحَقِّ .

از محدوده حق خارج نمى شود.

 

ازسکوت غمگین نمی شوند

إِنْ صَمَتَ لَمْ یَغُمَّهُ صَمْتُهُ .

اگر خاموش است سکوت او اندوهگینش نمى کند .

 

خنده با تبسّم

وَ إِنْ ضَحِکَ لَمْ یَعْلُ صَوْتُهُ .

و اگر بخندد آواز خنده او بلند نمى شود .

 

درستم دیگران درانتظار انتقام الهی

وَ إِنْ بُغِیَ عَلَیْهِ صَبَرَ حَتَّى یَکُونَ اللَّهُ هُوَ الَّذِی یَنْتَقِمُ لَهُ .

و اگر به او ستمى روا دارند صبر مى کند تا خدا انتقام او را بگیرد.

 

بخاطر انجام تکلیف ، نفس خودرا به سختی اندازد

نَفْسُهُ مِنْهُ فِی عَنَاءٍ .

نفس او از دستش در زحمت .

 

مردم ازآنان درآسایش

وَ النَّاسُ مِنْهُ فِی رَاحَةٍ .

ولى مردم ازاودر آسایشند.

 

زخمت بخاطرقیامت

أَتْعَبَ نَفْسَهُ لِآخِرَتِهِ .

براى قیامت خود را به زحمت مى افکند .

 

به رفاه رساندن مرردم

وَ أَرَاحَ النَّاسَ مِنْ نَفْسِهِ .

ولى مردم را به رفاه و آسایش مى رساند.

 

ازبعضی مردم دوری گزی نند ( بخاطر زهد )

بُعْدُهُ عَمَّنْ تَبَاعَدَ عَنْهُ زُهْدٌ وَ نَزَاهَةٌ .

دورى او از برخى مردم، از روى زهد و پارسای .

 

نزدیک شدن به بعضی ازمردم ( بخاطر مهربانی )

وَ دُنُوُّهُ مِمَّنْ دَنَا مِنْهُ لِینٌ وَ رَحْمَةٌ .

نزدیک شدنش با بعضى دیگر از روى مهربانى و نرمى است.

 

دوری بخاطرتکبر نیست

لَیْسَ تَبَاعُدُهُ بِکِبْرٍ وَ عَظَمَةٍ .

دورى او از تکبّر و خود پسندى .

 

نزدی شدن بخاطر حیله ونیرنگ نیست

وَ لَا دُنُوُّهُ بِمَکْرٍ وَ خَدِیعَةٍ .

نزدیکى او از روى حیله و نیرنگ نیست .

 

قَالَ : فَصَعِقَ هَمَّامٌ صَعْقَةً کَانَتْ نَفْسُهُ فِیهَا ، فَقَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام) :
أَمَا وَ اللَّهِ لَقَدْ کُنْتُ أَخَافُهَا عَلَیْهِ ، ثُمَّ قَالَ : أَ هَکَذَا تَصْنَعُ الْمَوَاعِظُ الْبَالِغَةُ بِأَهْلِهَا ، فَقَالَ لَهُ قَائِلٌ : فَمَا بَالُکَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ، فَقَالَ (علیه السلام)

 : وَیْحَکَ إِنَّ لِکُلِّ أَجَلٍ وَقْتاً لَا یَعْدُوهُ وَ سَبَباً لَا یَتَجَاوَزُهُ فَمَهْلًا لَا تَعُدْ لِمِثْلِهَا فَإِنَّمَا نَفَثَ الشَّیْطَانُ عَلَى لِسَانِکَ .


سخن امام که به اینجا رسید، ناگهان همّام ناله اى زد و جان داد .

. امام علیه السّلام فرمود: سوگند به خدا من از این پیش آمد بر همّام مى ترسیدم. سپس گفت: آیا پندهاى رسا با آنان که پذیرنده آنند چنین مى کند شخصى رسید و گفت: چرا با تو چنین نکرد امام علیه السّلام پاسخ داد: واى بر تو، هر أجلى وقت معیّنى دارد که از آن پیش نیفتد و سبب مشخّصى دارد که از آن تجاوز نکند. آرام باش و دیگر چنین سخنانى مگو، که شیطان آن را بر زبانت رانده است ..


ست ..

(0) نظر
X