كلمه طيّبه

درباره وبلاگ

کلمۀ طیّبه - آیات و روایات در موضوع سبک زندگی و اخلاق اسلامی

موضوعات

كلمه طيّبه

سیمای پرهیزکاران

« نهج البلاغة – خطبه متقین  - 193 »


  من خطبة له (علیه السلام) یصف فیها المتقین
رُوِیَ أَنَّ صَاحِباً لِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام) یُقَالُ لَهُ هَمَّامٌ کَانَ رَجُلًا عَابِداً فَقَالَ لَهُ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ صِفْ لِیَ الْمُتَّقِینَ حَتَّى کَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَیْهِمْ فَتَثَاقَلَ (علیه السلام) عَنْ جَوَابِهِ ثُمَّ قَالَ یَا هَمَّامُ اتَّقِ اللَّهَ وَ أَحْسِنْ فَإِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِینَ اتَّقَوْا وَ الَّذِینَ هُمْ مُحْسِنُونَ فَلَمْ یَقْنَعْ هَمَّامٌ بِهَذَا الْقَوْلِ حَتَّى عَزَمَ  (علیه السلام ) فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَیْهِ وَ صَلَّى عَلَى النَّبِیِّ (صلى الله علیه وآله) ثُمَّ قَال :
أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى خَلَقَ الْخَلْقَ حِینَ خَلَقَهُمْ غَنِیّاً عَنْ طَاعَتِهِمْ آمِناً مِنْ مَعْصِیَتِهِمْ لِأَنَّهُ لَا تَضُرُّهُ مَعْصِیَةُ مَنْ عَصَاهُ وَ لَا تَنْفَعُهُ طَاعَةُ مَنْ أَطَاعَهُ فَقَسَمَ بَیْنَهُمْ مَعَایِشَهُمْ وَ وَضَعَهُمْ مِنَ الدُّنْیَا مَوَاضِعَهُمْ فَالْمُتَّقُونَ فِیهَا هُمْ أَهْلُ الْفَضَائِلِ :

 

گفته شده یکى از یاران پرهیزکار امام علیه السّلام به نام همّام

 گفت : ای امیرالمؤمنین پرهیزکاران را براى من آنچنان وصف کن که گویا آنان را با چشم مى نگرم. امام علیه السّلام در پاسخ او درنگى کرد و فرمود: «اى همّام از خدا بترس و نیکوکار باش که خداوند با پرهیزکاران و نیکوکاران است» امّا همّام دست بردار نبود و اصرار ورزید، تا آن که امام علیه السّلام تصمیم گرفت صفات پرهیزکاران را بیان فرماید. پس خدا را سپاس و ثنا گفت، و بر پیامبرش درود فرستاد، و فرمود ::)

همانا خداوند سبحان پدیده ها را در حالى آفرید که از اطاعتشان بى نیاز، و از نافرمانى آنان در امان بود، زیرا نه معصیت گناهکاران به خدا زیانى مى رساند و نه اطاعت مؤمنان براى او سودى دارد، روزى بندگان را تقسیم، و هر کدام را در جایگاه خویش قرار داد. امّا پرهیزکاران در دنیا داراى فضیلت هاى برترند :


سیمای پرهیزکاران :


راستگوئی

مَنْطِقُهُمُ الصَّوَابُ .

سخنانشان راست است .


میانه روی

وَ مَلْبَسُهُمُ الِاقْتِصَادُ .

پوشش آنان میانه روى .


تواضع وفروتنی

وَ مَشْیُهُمُ التَّوَاضُعُ .

راه رفتنشان با تواضع و فروتنى است، .


چشم پوشی ازحرام

غَضُّوا أَبْصَارَهُمْ عَمَّا حَرَّمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ .

چشمان خود را بر آنچه خدا حرام کرده مى پوشانند .

کسب دانش ( سود مند )

وَ وَقَفُوا أَسْمَاعَهُمْ عَلَى الْعِلْمِ النَّافِعِ لَهُمْ .

گوش هاى خود را وقف دانش سودمند کرده اند .


حال یکسان ( درسختی وگشایش )

نُزِّلَتْ أَنْفُسُهُمْ مِنْهُمْ فِی الْبَلَاءِ کَالَّتِی نُزِّلَتْ فِی الرَّخَاءِ

در روزگار سختى و گشایش، حالشان یکسان است .


شوق بهشت وخوف جهنم

وَ لَوْ لَا الْأَجَلُ الَّذِی کَتَبَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ أَرْوَاحُهُمْ فِی أَجْسَادِهِمْ طَرْفَةَ عَیْنٍ شَوْقاً إِلَى الثَّوَابِ وَ خَوْفاً مِنَ الْعِقَابِ .

اگر نبود مرگى که خدا بر آنان مقدّر فرمود:ه، روح آنان حتى به اندازه بر هم زدن چشم، در بدن ها قرار نمى گرفت، از شوق دیدار بهشت، و از ترس عذاب جهنّم .


خدا درجا ن ودلشان بزرگ

عَظُمَ الْخَالِقُ فِی أَنْفُسِهِمْ .

خدا در جانشان بزرگ است .


غیرخدا درچشم شان کوچک

فَصَغُرَ مَا دُونَهُ فِی أَعْیُنِهِمْ .

دیگران کوچک مقدارند .


بشهت جلو دید شان

فَهُمْ وَ الْجَنَّةُ کَمَنْ قَدْ رَآهَا  فَهُمْ فِیهَا مُنَعَّمُونَ .

بهشت براى آنان چنان است که گویى آن را دیده و در نعمت هاى آن به سر مى برند .


جهنم جلوچشم شان

وَ هُمْ وَ النَّارُ کَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِیهَا مُعَذَّبُونَ .

جهنّم را چنان باور دارند که گویى آن را دیده و در عذابش گرفتارند .


دل اندوهگین

قُلُوبُهُمْ مَحْزُونَةٌ .

دل هاى پرهیزکاران اندوهگین .


مردم ازانان درامان

وَ شُرُورُهُمْ مَأْمُونَةٌ .

مردم از آزارشان در أمان .


جسم لاغر

وَ أَجْسَادُهُمْ نَحِیفَةٌ .

تن هایشان لاغر .


خواسه های اندک

وَ حَاجَاتُهُمْ خَفِیفَةٌ .

درخواست هایشان اند ک .


عفت نفس

وَ أَنْفُسُهُمْ عَفِیفَةٌ .

نفسشان عفیف .


صبرکوتاه وموقت

صَبَرُوا أَیَّاماً قَصِیرَةً .

در روزگارکوتاه دنیا صبر کرده تا


آسایش طولانی وجاودانه

أَعْقَبَتْهُمْ رَاحَةً طَوِیلَةً .

آسایش جاودانه قیامت را به دست آورند .


تجارت پرسود

تِجَارَةٌ مُرْبِحَةٌ یَسَّرَهَا لَهُمْ رَبُّهُمْ .

تجارتى پر سود که پروردگارشان فراهم فرموده .


فریب دنیا را نخوردن

أَرَادَتْهُمُ الدُّنْیَا فَلَمْ یُرِیدُوهَا .

دنیا مى خواست آنها را بفریبد امّا عزم دنیا نکردند .


فداکاری وآزاد مردی

وَ أَسَرَتْهُمْ فَفَدَوْا أَنْفُسَهُمْ مِنْهَا .

( دنیا ) مى خواست آنها را اسیر خود گرداند که با فدا کردن جان، خود را آزاد ساختند .

 

أَمَّا اللَّیْلَ :

شب پرهیزکاران :


با قدمهای صاف ( کنارهم )  درمحضرخدا « به نماز استادن »

فَصَافُّونَ أَقْدَامَهُمْ .

پرهیزکاران در شب بر پا ایستاده مشغول نمازند .


تلاوت قرآن واندیشه

تَالِینَ لِأَجْزَاءِ الْقُرْآنِ یُرَتِّلُونَهَا تَرْتِیلًا .

قرآن را جزء جزء و با تفکّر و اندیشه مى خوانند.


محزون ساختن جان وروح

یُحَزِّنُونَ بِهِ أَنْفُسَهُمْ .

با قرآن جان خود را محزون .


یافتن دوای دردها

وَ یَسْتَثِیرُونَ بِهِ دَوَاءَ دَائِهِمْ .

و داروى درد خود را مى یابند

.

خیره شدن به آیات تشویقی وتبشیری

فَإِذَا مَرُّوا بِآیَةٍ فِیهَا تَشْوِیقٌ رَکَنُوا إِلَیْهَا طَمَعاً وَ تَطَلَّعَتْ نُفُوسُهُمْ إِلَیْهَا شَوْقاً وَ ظَنُّوا أَنَّهَا نُصْبَ أَعْیُنِهِمْ .

وقتى به آیه اى برسند که تشویقى در آن است، با شوق و طمع بهشت به آن روى آورند، و با جان پر شوق در آن خیره شوند، و گمان مى برند که نعمت هاى بهشت برابر دیدگانشان قرار دارد .


گوش دل سپردن به آیات بیم دهنده وتهدیدی

وَ إِذَا مَرُّوا بِآیَةٍ فِیهَا تَخْوِیفٌ أَصْغَوْا إِلَیْهَا مَسَامِعَ قُلُوبِهِمْ وَ ظَنُّوا أَنَّ زَفِیرَ جَهَنَّمَ وَ شَهِیقَهَا فِی أُصُولِ آذَانِهِمْ .

هر گاه به آیه اى مى رسند که ترس از خدا در آن باشد، گوش دل به آن مى سپارند، و گویا صداى بر هم خوردن شعله هاى آتش، در گوششان طنین افکن است .


خم کردن قامت برای رکوع

فَهُمْ حَانُونَ عَلَى أَوْسَاطِهِمْ .

پس قامت به شکل رکوع خم کنند .


به خاک مالیدن پیشانی ، دست ، زانو و انگشتان پا ( سجده )

مُفْتَرِشُونَ لِجِبَاهِهِمْ وَ أَکُفِّهِمْ وَ رُکَبِهِمْ وَ أَطْرَافِ أَقْدَامِهِمْ .

پیشانى و دست و پا بر خاک مالیده،


آزادی خواستن ازخدا ازآتش جهنم

یَطْلُبُونَ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى فِی فَکَاکِ رِقَابِهِمْ .

و از خدا آزادى خود را از آتش جهنّم مى طلبند

 

وَ أَمَّا النَّهَارَ :


روز پرهیزکاران :


حلیم ونرمخو

فَحُلَمَاءُ .

حلیم وبردبارند .


عالم ودانشمند

عُلَمَاءُ .

عالم ودانشمنداند .


نیکوکا ر

أَبْرَارٌ .

نیکوکارارند .


اهل تقوی

أَتْقِیَاءُ .

با تقواهستند .


تحلیل رفته ازترس خدا

قَدْ بَرَاهُمُ الْخَوْفُ بَرْیَ الْقِدَاحِ .

ترس الهى آنان را چونان تیرتراشیده لاغر کرده است .


ظاهربیمارنما باطن یاد خدا

یَنْظُرُ إِلَیْهِمُ النَّاظِرُ فَیَحْسَبُهُمْ مَرْضَى وَ مَا بِالْقَوْمِ مِنْ مَرَضٍ .

کسى که به آنها مى نگرد مى پندارد که بیمارند امّا آنان را بیمارى نیست .


دلشان به امربزرگی مشغول است ( امرآخرت )

وَ یَقُولُ لَقَدْ خُولِطُوا وَ لَقَدْ خَالَطَهُمْ أَمْرٌ عَظِیمٌ .


و مى گوید : دیوانه اند ، در صورتى که آشفتگى ظاهرشان، نشان از امرى بزرگ است .


به اعمال کم راضی نمی شوند

لَا یَرْضَوْنَ مِنْ أَعْمَالِهِمُ الْقَلِیلَ .

ازاعمال اندک خود خشنود نیستند،


زیاد نشمردن اعمال بزرگ

وَ لَا یَسْتَکْثِرُونَ الْکَثِیرَ .

و اعمال زیاد خود را بسیار نمى شمارند.


متهم دانستن نفس خویش

فَهُمْ لِأَنْفُسِهِمْ مُتَّهِمُونَ .

نفس خود را متّهم مى کنند .


نگران ازعملکرد خویش

وَ مِنْ أَعْمَالِهِمْ مُشْفِقُونَ .

از کردار خود ترسناکند .


خودرا بهترازدیگان می شناسند وخدا هم بهنرازآنها ، آنان را می شناسد


إِذَا زُکِّیَ أَحَدٌ مِنْهُمْ خَافَ مِمَّا یُقَالُ لَهُ فَیَقُولُ أَنَا أَعْلَمُ بِنَفْسِی مِنْ غَیْرِی وَ رَبِّی أَعْلَمُ بِی مِنِّی بِنَفْسِی .

اللَّهُمَّ لَا تُؤَاخِذْنِی بِمَا یَقُولُونَ وَ اجْعَلْنِی أَفْضَلَ مِمَّا یَظُنُّونَ وَ اغْفِرْ لِی مَا لَا یَعْلَمُونَ .


هرگاه یکى از آنان را بستایند، از آنچه در تعریف او گفته شد در هراس افتاده مى گوید: «من خود را از دیگران بهتر مى شناسم و خداى من، مرا بهتر از من مى شناسد، بار خدایا، مرا بر آنچه مى گویند محاکمه نفرما، و بهتر از آن قرارم ده که مى گویند، و گناهانى که نمى دانند بیامرز.


نشانه پرهیزکاران :


فَمِنْ عَلَامَةِ أَحَدِهِمْ أَنَّکَ تَرَى لَهُ :

و از نشانه هاى یکى ازپرهیزکاران این است که او را اینگونه مى بینى:


نیرومند دردین

قُوَّةً فِی دِینٍ .

در دیندارى نیرومند .


نرمخوی دوراندیش

وَ حَزْماً فِی لِینٍ .

، نرمخو و دور اندیش است .


ایمان پرازیقین

وَ إِیمَاناً فِی یَقِینٍ .

داراى ایمانى پر از یقین .


حریص درتحصیل علم 

وَ حِرْصاً فِی عِلْمٍ .

حریص در کسب دانش .


علم بابرد باری

وَ عِلْماً فِی حِلْمٍ .

با داشتن علم بردبار.


میانه رودرتوانگری

وَ قَصْداً فِی غِنًى .

 در توانگرى میانه رو.


فروتنی درعبادت

وَ خُشُوعاً فِی عِبَادَةٍ .

در عبادت فروتن .


.آرستگی درتنگد ستی

وَ تَجَمُّلًا فِی فَاقَةٍ .

در تهید ستى آراسته .


صبردرسختی

وَ صَبْراً فِی شِدَّةٍ .

در سختى ها بردبار.


درجستجوی کسب حلال

وَ طَلَباً فِی حَلَالٍ .

در جستجوى کسب حلال .


شا د مان درراه هدایت

وَ نَشَاطاً فِی هُدًى .

درراه هدایت شادمان .


پرهیزازطمع

وَ تَحَرُّجاً عَنْ طَمَعٍ .

پرهیز کننده از طمع ورزى .


انجام اعمال صالح

یَعْمَلُ الْأَعْمَالَ الصَّالِحَةَ .

اعمال نیکو انجام مى دهد .


ترسان وسپاسگزار

وَ هُوَ عَلَى وَجَلٍ یُمْسِی وَهَمُّهُ الشُّکْرُ .

ترسان است، روز را به شب مى رساند با سپاسگزارى .


باخوف دریاد خدا

وَ یُصْبِحُ وَ هَمُّهُ الذِّکْرُ .

شب را به روز مى آورد با یاد خدا .


خوابیدن  با نگرانی

یَبِیتُ حَذِراً .

شب مى خوابد اما ترسان


بیدارشدن با شا د مانی

وَ یُصْبِحُ فَرِحاً .

بر مى خیزد شادمان . 


ترس ازغفلت

حَذِراً لِمَا حُذِّرَ مِنَ الْغَفْلَةِ .

ترس براى اینکه دچارغفلت نشود .


شادمان به فضل ورحمت الهی

وَ فَرِحاً بِمَا أَصَابَ مِنَ الْفَضْلِ وَ الرَّحْمَةِ .

شادمانى براى فضل و رحمتى که به او رسیده است .

اطاعت نکردن ازنفس

إِنِ اسْتَصْعَبَتْ عَلَیْهِ نَفْسُهُ فِیمَا تَکْرَهُ لَمْ یُعْطِهَا سُؤْلَهَا فِیمَا تُحِبُّ .

اگر نفس او درآنچه دشواراست فرمان نبرد ، از آنچه دوست دارد محرومش مى کند .


روشنی چشم درپا دا شهای جاودانه

قُرَّةُ عَیْنِهِ فِیمَا لَا یَزُولُ .

روشنى چشم پرهیزکار در چیزى قرار دارد که جاودانه است .


ترک پاداشهای ناپایدار

وَ زَهَادَتُهُ فِیمَا لَا یَبْقَى .

آن را ترک مى کند که پایدار نیست.


بردباری باعلم

یَمْزُجُ الْحِلْمَ بِالْعِلْمِ .
بردبارى را با علم درمی آمیزد.

 

قول با عمل

وَ الْقَوْلَ بِالْعَمَلِ .

سخن را با عمل برمی آمیزد.

 

آرزوی کوتاه

تَرَاهُ قَرِیباً أَمَلُهُ .

پرهیزکار را مى بینى که: آرزویش نزدیک .

 

لغزش کم

قَلِیلًا زَلَلُهُ .

لغزش هایش اندک .

 

قلب باخشیت

خَاشِعاً قَلْبُهُ .

قلبش فروتن .

 

نفس قانع

قَانِعَةً نَفْسُهُ .

نفسش قانع .

 

کم خوری

مَنْزُوراً أَکْلُهُ .

خوراکش کم .

 

کارآ سان

سَهْلًا أَمْرُهُ .

کارش آسان .

 

حفظ دین

حَرِیزاً دِینُهُ .

دینش حفظ شده .

 

شهوت مرده  ( درحرام )

مَیِّتَةً شَهْوَتُهُ .

شهوتش در حرام مرده .

 

خشم فروخورده

مَکْظُوماً غَیْظُهُ .

خشمش فرو خورده است.

 

مردم ، بخیرش امیدوار

الْخَیْرُ مِنْهُ مَأْمُولٌ .

مردم به خیرش امیدوار.

 

مردم ، ازشرش درأمان

وَ الشَّرُّ مِنْهُ مَأْمُونٌ .

وآزشرش درامانند.

 

دربین غافیلین ، جزء ذاکرین است

إِنْ کَانَ فِی الْغَافِلِینَ کُتِبَ فِی الذَّاکِرِینَ .

اگر در جمع بى خبران باشد نامش در گروه یاد آوران خدا ثبت مى گردد .

 

دربین ذاکرین ، جزء غافلین نیست

وَ إِنْ کَانَ فِی الذَّاکِرِینَ لَمْ یُکْتَبْ مِنَ الْغَافِلِینَ .

اگر در یاد آوران باشد نامش در گروه بى خبران نوشته نمى شود.

 

بخشش ستم کننده

یَعفُو عَمَّنْ ظَلَمَهُ .

ستمکار خود را عفو مى کند .

 

عطا کردن به محروم کننده

وَ یُعْطِی مَنْ حَرَمَهُ .

آن که محرومش ساخته مى بخشد .

 

صله رحم باکسی که قطع رابطه کرده

وَ یَصِلُ مَنْ قَطَعَهُ .

به آن کس که با او بریده مى پیوندد .

 

بدورازحرف زشت

بَعِیداً فُحْشُهُ .

از سخن زشت دور.

 

گفتار نرم ولیّن

لَیِّناً قَوْلُهُ .

گفتارش نرم .

 

بدی ازاودیده نمی شود

غَائِباً مُنْکَرُهُ .

بدى هاى او پنهان .

 

نیکی های اوآشکار

حَاضِراً مَعْرُوفُهُ .

کار نیکش آشکار است.

 

خیرش همگانی

مُقْبِلًا خَیْرُهُ .

نیکى هاى او به همه رسیده .

 

شری ازاونمی رسد

مُدْبِراً شَرُّهُ .

آزاراو به کسى نمى رسد

 

آرامش دریختی

فِی الزَّلَازِلِ وَقُورٌ .

در سختى ها آرام .

 

بردباردرناگواری

وَ فِی الْمَکَارِهِ صَبُورٌ .

و در ناگواریها بردبار .

 

درخوشی سپاسگزار

وَ فِی الرَّخَاءِ شَکُورٌ .

و در خوشى ها سپاسگزار است.

 

به دشمن ستم نمی کند

لَا یَحِیفُ عَلَى مَنْ یُبْغِضُ .

به آن که دشمن دارد ستم نکند .

 

دردوستی به گناها نیالاید

وَ لَا یَأْثَمُ فِیمَنْ یُحِبُّ .

نسبت به آن که دوست دارد به گناه آلوده نشود.

 

اعتراف به حق

یَعْتَرِفُ بِالْحَقِّ قَبْلَ أَنْ یُشْهَدَ عَلَیْهِ .

پیش از آن که بر ضد او گواهى دهند به حق اعتراف مى کند .

 

امانتداروامین بودن

لَا یُضِیعُ مَا اسْتُحْفِظَ .

آنچه را به او سپرده اند ضایع نمى سازد .

 

توجه به تذکر

وَ لَا یَنْسَى مَا ذُکِّرَ .

آنچه را به او تذکّر دادند فراموش نمى کند.

 

پرهیزازالقاب زشت

وَ لَا یُنَابِزُ بِالْأَلْقَابِ .

مردم را با لقب هاى زشت نمى خواند .

 

عدم آزارواذیت همسایه

وَ لَا یُضَارُّ بِالْجَارِ .

همسایگان را آزار نمى رساند .

 

عدم شادی درمصائب دیگران

وَ لَا یَشْمَتُ بِالْمَصَائِبِ .

در مصیبت هاى دیگران شاد نمى شود .

 

عدم دخالت درکارناروا

وَ لَا یَدْخُلُ فِی الْبَاطِلِ .

و در کار ناروا دخالت نمى کند .

 

عدم خروج ازحق

وَ لَا یَخْرُجُ مِنَ الْحَقِّ .

از محدوده حق خارج نمى شود.

 

ازسکوت غمگین نمی شوند

إِنْ صَمَتَ لَمْ یَغُمَّهُ صَمْتُهُ .

اگر خاموش است سکوت او اندوهگینش نمى کند .

 

خنده با تبسّم

وَ إِنْ ضَحِکَ لَمْ یَعْلُ صَوْتُهُ .

و اگر بخندد آواز خنده او بلند نمى شود .

 

درستم دیگران درانتظار انتقام الهی

وَ إِنْ بُغِیَ عَلَیْهِ صَبَرَ حَتَّى یَکُونَ اللَّهُ هُوَ الَّذِی یَنْتَقِمُ لَهُ .

و اگر به او ستمى روا دارند صبر مى کند تا خدا انتقام او را بگیرد.

 

بخاطر انجام تکلیف ، نفس خودرا به سختی اندازد

نَفْسُهُ مِنْهُ فِی عَنَاءٍ .

نفس او از دستش در زحمت .

 

مردم ازآنان درآسایش

وَ النَّاسُ مِنْهُ فِی رَاحَةٍ .

ولى مردم ازاودر آسایشند.

 

زخمت بخاطرقیامت

أَتْعَبَ نَفْسَهُ لِآخِرَتِهِ .

براى قیامت خود را به زحمت مى افکند .

 

به رفاه رساندن مرردم

وَ أَرَاحَ النَّاسَ مِنْ نَفْسِهِ .

ولى مردم را به رفاه و آسایش مى رساند.

 

ازبعضی مردم دوری گزی نند ( بخاطر زهد )

بُعْدُهُ عَمَّنْ تَبَاعَدَ عَنْهُ زُهْدٌ وَ نَزَاهَةٌ .

دورى او از برخى مردم، از روى زهد و پارسای .

 

نزدیک شدن به بعضی ازمردم ( بخاطر مهربانی )

وَ دُنُوُّهُ مِمَّنْ دَنَا مِنْهُ لِینٌ وَ رَحْمَةٌ .

نزدیک شدنش با بعضى دیگر از روى مهربانى و نرمى است.

 

دوری بخاطرتکبر نیست

لَیْسَ تَبَاعُدُهُ بِکِبْرٍ وَ عَظَمَةٍ .

دورى او از تکبّر و خود پسندى .

 

نزدی شدن بخاطر حیله ونیرنگ نیست

وَ لَا دُنُوُّهُ بِمَکْرٍ وَ خَدِیعَةٍ .

نزدیکى او از روى حیله و نیرنگ نیست .

 

قَالَ : فَصَعِقَ هَمَّامٌ صَعْقَةً کَانَتْ نَفْسُهُ فِیهَا ، فَقَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام) :
أَمَا وَ اللَّهِ لَقَدْ کُنْتُ أَخَافُهَا عَلَیْهِ ، ثُمَّ قَالَ : أَ هَکَذَا تَصْنَعُ الْمَوَاعِظُ الْبَالِغَةُ بِأَهْلِهَا ، فَقَالَ لَهُ قَائِلٌ : فَمَا بَالُکَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ، فَقَالَ (علیه السلام)

 : وَیْحَکَ إِنَّ لِکُلِّ أَجَلٍ وَقْتاً لَا یَعْدُوهُ وَ سَبَباً لَا یَتَجَاوَزُهُ فَمَهْلًا لَا تَعُدْ لِمِثْلِهَا فَإِنَّمَا نَفَثَ الشَّیْطَانُ عَلَى لِسَانِکَ .


سخن امام که به اینجا رسید، ناگهان همّام ناله اى زد و جان داد .

. امام علیه السّلام فرمود: سوگند به خدا من از این پیش آمد بر همّام مى ترسیدم. سپس گفت: آیا پندهاى رسا با آنان که پذیرنده آنند چنین مى کند شخصى رسید و گفت: چرا با تو چنین نکرد امام علیه السّلام پاسخ داد: واى بر تو، هر أجلى وقت معیّنى دارد که از آن پیش نیفتد و سبب مشخّصى دارد که از آن تجاوز نکند. آرام باش و دیگر چنین سخنانى مگو، که شیطان آن را بر زبانت رانده است ..


ست ..

(0) نظر
X